سفارش تبلیغ
صبا ویژن



مقالات -

   

بسم الله الرحمن الرحیم

 مادران و همسران

برگ های فراموش شده تاریخ انقلاب 

حضور و نقش زنان در جریان?های اجتماعی به ویژه در انقلاب اسلامی همواره موضوعی است که تنها بخش کوتاهی از یک سخنرانی چند ساعته و احتمالا مناسبتی سیاسیون را در برمی گیرد. البته شاید نپرداختن آنان به این موضوع چندان هم عجیب نباشد وقتی که پژوهشگران تاریخ معاصر در این باره حرفی نزده اند و گویی در این باره دچار فراموشی تاریخی شده اند. این موضوع هنگامی ملموس تر می شود که سری به کتابخانه ها و کتابفروشی ها بزنید، خواهید دید که این کار هم کمکی به یافتن اطلاعات زیادی درباره ی جریان شناسی زنان در تاریخ معاصر نخواهد کرد و احتمالا در نهایت آنچه می یابید فقط چند کتاب خاص است که آن ها هم این موضوع را تا دروان پهلوی و اکثراً با گرایش فمینیستی به رشته تحریر درآورده اند و شاید اغراق نباشد اگر ادعا کنیم که تا به حال جز چند مورد معدود، هیچ کار جدی و قابل توجهی درباره ی زنان و انقلاب اسلامی صورت نگرفته است. موضوع مهمی که غفلت از آن فراموشی هویت زن مسلمان ایرانی را در پی خواهد داشت.

 البته باید گفت که معمولا به مناسبت هایی چون سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، هشت سال جنگ تحمیلی و گرامیداشت هفته زن، در لا به لای روزنامه?ها، مجلات و برنامه های صدا و سیما می توان مقالات و مصاحبه هایی پیرامون این موضوع دید که غالبا محور این مطالب و برنامه ها، پرداختن به حضور مستقیم زنان در مبارزات و زندانی شدن و شکنجه?های آنهاست که البته بسیار به جا و ارزشمند است. اما یکی از مهم ترین نقش های زنان در جریانات اجتماعی چون انقلاب اسلامی، که در اکثر موارد مورد غفلت قرار می گیرد، نقش همسری و مادری آنان است.

با توجه به نقش اساسی خانواده در پرورش روحیه ی مبارزه و جهاد در اعضای آن، و از طرفی با در نظر گرفتن زن، به عنوان رکن اساسی خانواده، یافتن این موضوع که زن، نقش تربیتی مهم و اساسی در پشت صحنه?ی مبارزه و جهاد مردان و زنان موفق دارد، سخت نیست. اگر زن در خانواده همراه و همگام همسر خویش نباشد و یا دلبستگی مادری بر دلبستگی دینی اش غلبه نماید و وابسته بودنش به اعضای خانواده مانع از تفکر منطقی و صحیح او شود، مبارزه و ایفای نقش موثر برای دیگر اعضای خانواده دشوار و حتی ناممکن خواهد شد. این موضوع در کلام مقام معظم رهبری(حفظه الله) نیز مشاهده می شود: " اگر زن ها با انقلاب سازگار نبودند و این انقلاب را نمی پذیرفتند و به آن باور نداشتند، مطمئناً این انقلاب واقع نمی?شد. من به این معنا اعتقاد دارم. اولا، اگر آن ها نبودند، نیمی از گروه انقلابیون مستقیما در میدان نبودند. ثانیا، به طور غیر مستقیم روی فرزندان و شوهران و برادران و محیط خانواده -که زن در محیط خانه دارای تاثیر فرهنگی زیادی ست- اثر می?گذاشتند. این حضور آنها بود که توانست ستون فقرات دشمن را بشکند و مبارزه را به معنای واقعی کلمه پیش ببرد."1

زن، درجایگاه همسر به عنوان پشتیبان و منبع آرامش و اطمینان یک مرد، نقش بسیار مهمی را ایفا می?کند. اگر مرد مبارز و مسئولی به آنچه در منزل خود می گذرد اطمینان نداشته باشد و یا دغدغه تربیت فرزندان، دل مشغولی مدام وی باشد و خانه برایش نه محل آرامش که صحنه جنگ و جدل باشد، آن موقع است که ناگزیر مجبور به انتخاب بین خانواده و یا مسئولیت دینی و اجتماعی خود می?شود و این در حالیست که زن می?تواند با ایجاد محیطی امن و سرشار از آرامش، هم خانه را به پرورشگاه انسان?های سالم و صالح تبدیل نماید و هم مکانی آرام بخش برای شوهرش فراهم نماید و وی را در راه رسیدن به اهداف دینی و اجتماعی اش یاری نماید. این موضوع هرچند ممکن است به ظاهر یک امر خانوادگی تلقی شود، اما با نگاه عمیق تر می توان دریافت که چنین کاری قطعاً در کل جامعه اسلامی موثر خواهد بود. البته باید توجه داشت که چنین عملکردی برای یک زن، با توجه به ابعاد روان شناختی شخصیتش، قطعا یک بار مضاعف از لحاظ روحی خواهد بود. فشار مضاعفی که کم از حضور مستقیم در مبارزه و تحمل سختی?های ناشی از آن ندارد، و قطعاً جز در پناه ایمان دینی و باور مذهبی عمیق اتفاق نخواهد افتاد. همان طور که در تمامی سال?های مبارزه، قبل و بعد از انقلاب رخ داده است.

شاید بسیاری از این زنان قهرمان نه درس خوانده بودند و نه اهل قلم و اسلحه، اما آنچه در مکتب اسلام و از زنان بزرگی چون زینب (سلام الله علیها) آموخته بودند، قلب آن ها را به خدا مطمئن نموده بود و آنان را برای مبارزه علیه ظلم و برای اسلام، حتی درون خانه?های خویش آماده کرده بود.

زنان در جریان انقلاب اسلامی از جنبه ی مادری نیز هر آنچه داشتند تقدیم اسلام و امام خمینی(رحمه الله علیه) نمودند. آنان فرزندان خود را از زمان شیر دادن به حبّ اسلام مأنوس کردند و در اندرون خانه های خویش مدرسه?ای برای پرورش مجاهدانی علیه ظلم و برای حفظ اسلام بر پا نمودند که معلّمانش خود بودند و کسی بهتر از آنها نمی توانست باشد. آن?ها قلب فرزندانشان را به ایمان به خدا و عشق به امام محکم نمودند و دل از آن?ها کندند و برای مادر چیزی سخت تر از گذشتن از فرزند نیست. موضوعی که حتی با سخت ترینِ شکنجه?ها و شدائد مبارزه مستقیم، قابل مقایسه نیست.

اما همواره مشکلی که درباره ی این نقش وجود دارد، ارزش گذاری غلط آن نسبت به انواع دیگر حضور و فعالیت های مبارزاتی در جریان های اجتماعی به ویژه حضور مستقیم است. متاسفانه عدم توجه به این نقش مهم و در اولویت نشان ندادن آن توسط اندیشمندان و رسانه ها که احتمالا به دلیل واهمه از حمله ی فمینیست ها و مدعیان حقوق زن و یا تفکر ناصحیح خود آنان و پرهیز از تحجّر(!!) است، موجب شده که خود زنان مسلمان ایرانی، نه تنها از این نقش اساسی خود غافل شوند که حتی خود آنان نیز این نقش را کم اهمیت و نازل تر از دیگر فعالیت?ها همچون مبارزه?ی مسلحانه، قلم زدن و یا حضور در نقش?های مردانه بدانند. برای احیای مجدد چنین باوری در جامعه به ویژه در بین زنان و دختران باید شجاع بود و فراموش نکرد که این موضوع خود یک مبارزه?ی بزرگ علیه ظلم به زنان است و آن قدر اهمیت دینی و اجتماعی دارد که به خاطر آن تازیانه ی تهمت تحجّر را نیز بپذیریم، هر چند این والاترین مفهوم انسانی ِ هم?خوان با فطرت زن است.

شاید بهترین پایان برای این یادداشت، یکی دیگر از فرمایشات مقام معظم رهبری باشد، که با اشاره به این نقش مهم زنان در انقلاب اسلامی فرموده اند:

"مادران در دوران انقلاب و جنگ تحمیلی، فرزندان خود را به سربازان جانباز و شجاع در راه اسلام و مسلمین تبدیل کردند، و همسران در دوران انقلاب و دوران جنگ تحمیلی، شوهران خود را به انسان?های مقاوم و مستحکم مبدّل ساختند. این است نقش و تاثیر زن بر روی فرزند و شوهر. این، نقشی ست که زن می?تواند در داخل خانواده ایفا کند و جزو بزرگترین نقش?ها ست و به نظر من از همه ی کارهای زن مهم تر، همین کار است. از همه ی کارهای زن مهم تر؛ تربیت فرزندان و تقویت روحی شوهران برای ورود به میدان?های بزرگ است. و خدا را شکر می کنیم که زن ایرانی و مسلمان، در این میدان هم بیشترین هنر را نشان داده است."2

 

 

1. بیانات در اجتماع زنان خوزستان، 20 /12/1375

2.بیانات در دیدار با نمایندگان زن مجلس شورای اسلامی،14/7/1380



نویسنده » پیوندی » ساعت 1:58 عصر روز چهارشنبه 90 اسفند 17

بسم الله الرحمن الرحیم

چندی پیش که مقام معظم رهبری (حفظه الله)  به تحول در علوم انسانی تاکید مجدد کردند موجی از مقالات و نوشته ها و حتی برنامه های تلوزیونی در این باره به راه افتاد. اما با گذشت زمان این موج اوج گرفته فرو نشست و این خواسته بنیادین و مهم رهبری بار دیگر تبدیل به اولویت دست چندم دانشگاهیان و حوزویان شد.البته هستند کسانی که همواره دغدغه علوم انسانی را داشته اند و دارند اما تعدادشان بسیار کمتر از آن است که باید باشد.

من هم نه محقق ام و نه دانش مند که بخواهم در حوزه علوم انسانی نظریه پردازی کنم. اما از روزی که کمی عمیق تردر رشته خودم  مطالعه کردم و در آن ذره ای تناسب اسلامی و ایرانی ندیدم  و از زمانی که آموختم که اگر قرار است به سعادتی دست یافت باید فرامین ولی فقیه را به گوش جان شنید؛ همواره دغدغه علوم انسانی و تحول  در آن را داشته ام. نوشته ای که در ادامه می خوانید تنها نگاهی آسیب شناسانه به مبنای غلط علوم انسانی ترجمه ای موجود در کشور مان است، نگاهی کاملا شخصی و تنها مبتنی بر آنچه خود در سال های تحصیل دریافته ام.

انسان، واژه تحریف شده علوم انسانی

وفتی صحبت از علوم انسانی می شود بی شک منظور علمی ست که قرار است پیرامون "انسان" صحبت کند، نظریه ارائه دهد، آسیب شناسی نماید و برای بهتر زیستن او راهکار ارائه کند. لذا ناگزیر است که در گام نخست به تعریف انسان بپردازد زیرا تا مفهوم بنیادین یک علم روشن نباشد نمی تواند به شکلی عمیق مورد مطالعه و نقد قرار گیرد،پس تمام زیر شاخه های آن نیز به فراخور موضوع مورد مطالعه خود انسان را تعریف می کنند.

روانشناسی نیز به تبع سایر علوم انسانی به این امر می پردازد یعنی اگر قرار باشد یک دانشجوی روانشناسی نظریات آسیب شناسی روانی را به خوبی بفهمد و از آنها در درمان اختلالات روانی بهره ای بگیرد باید قبل از هر چیز بداند که آن نظریه "انسان " را چگونه تعریف کرده است،توانایی ها و ضعف هایش را در چه می داند،راه سعادت و شقاوتش را چگونه ترسیم میکند و چه اختیاراتی برای وی قائل است؛ آنگاه به مفهومی از شخصیت انسانی دست می یابد و بر اساس آن "انسان"  بهنجار و نابهنجار را تعریف می نماید و سپس وارد مقوله ی آسیب ها و درمان آنها میشود، لذا همه ی مراحل  اعم از پیشگیری و درمان در روانشناسی حتی نوع بالینی آن مبتنی بر تئوری های فلسفی از "انسان" است. فلسفه ای که موجودیت آن مادی و هویتش غیر الهی ست. فلسفه ای که اصولا هیچ ربطی به مفاهیم اسلامی و وحیانی ندارد.

 برای مثال درمان های وجودی مانند انسان گرایی، واقعیت درمانی و معنا درمانی همگی بر تعاریف اومانیسمی استوار است و در نتیجه تمامی روش های آنها نیز بر خلاف ظاهر فریبنده و نویی که دارند_ مانند معنویت درمانی _ ترویج دهنده ی تفکر اومانیسم در ذهن درمانگر و درمانجو هستند و خوراکی جز مادی گرایی برای محصلین خود فراهم نمی کند.

پس اگر قرار است شاهد تحولی بنیادین در علوم انسانی باشیم باید ابتدا تعریف جامعی از "انسان" و نیازهای آن بر مبنای منابع اسلامی خود ارائه دهیم. منابعی که کم هم نیستند و در این سال ها فقط به جرم دینی بودن غیر علمی دانسته شده اند و بی توجه به آنان از کنارشان عبور شده است . شاید در بین این منابع بزرگترین ظلم در حق قرآن مجید و نهج البلاغه امیرالمونین (علیه السلام)  شده، دو منبعی که در آنها بارها به تعریف "انسان" پرداخته شده است. تعاریفی که در جامعیت و خطا ناپذیری آنها _ برخلاف منابع تجربی خطا پذیر غربی _ شک نداریم .

از طرف دیگر  آنچه در این سال ها کمبودش به شدت احساس شده است عالمان دینی ست که به استخراج این معارف بپردازند و دانشمندانی ست که از معارف موجود در قالب علوم جدید بهره بگیرند لذا امروزه نیازمند حوزویان دغدغه مند و دانشگاهیان متعهدی هستیم که مجدانه در مسیر تولید علم بومی اسلامی در حوزه علوم انسانی حرکت کنند و این معارف ارزشمند و دست نخورده را از انزوا به در آورند و جان تشنه جویندگان حقیقی علم در جهان را سیراب نمایند.

البته گاهی در این برهوت تلاش عالمان و دانشمندان وجود برخی از حضرات علما غنیمتی ست که نمی توان نعمت وجودشان را با چیزی مقایسه کرد و انصافا در همه زمینه ها تلاش نموده اند بابی بگشایند تا دیگران مسیر را بیابند و کار را به پیش ببرند اما گاهی شاگردان بسیار دورتر از استاد خود ایستاده اند و تنها نظاره گر کار استادند و نه ناصر مسیر آنها.

وقطعا یکی از این عالمان جان پرور حضرت آیه الله جوادی آملی (حفظه الله)  هستند که به حق کلامشان به جان می نشیند.

اخیرا در کتابی از ایشان نظری جالب در مورد تعریف "انسان" از منظر قرآن و وحی خواندم، نظری که می تواند هادی  اهل دیار علوم انسانی باشد، اگر بخواهند که هدایت شوند...

. ایشان در صفحه ی 37 کتاب "امام مهدی (عجل الله) موجود موعود"  فرموده اند:

" بسیاری از اندیشوران انسان را در مقام تعریف به "حیوان ناطق" شناخته اند؛ اما تعریف انسان در فرهنگ قرآن بیانی متفاوت دارد: دیگران انسان را یا زنده ای شناخته اند که سخن می گوید یا موجود جانداری که کلیات را ادراک می کند؛ ولی قران انسان را"حی متاله" می شناسد و می شناساند نه حیوان ناطق.

در نگاه وحی،انسان آن موجود زنده ای ست که متالهانه به سر می برد و حیات و زندگی او در تالهش خلاصه می شود و تاله یعنی اینکه انسان در عقاید، اخلاق، فقه، حقوق و سایر شئون خود موحدانه بیندیشد و موحدانه عمل کند، پس شخص غیر متاله زنده نیست و از حقیقت انسانی بهره ای ندارد."



نویسنده » پیوندی » ساعت 2:54 عصر روز پنج شنبه 89 بهمن 14

چندی پیش مقاله ای پیرامون علوم انسانی نوشتم که در نشریه دانشجویی حضور چاپ شد.علوم انسانی همواره یکی از دغدغه های من بوده. امیدوارم بتوانم از این پس بیشتر در حاقه به آن بپردازم.

علوم انسانی میان ما و آنها

در رنساس و بعد از پایان حاکمیت ظلمانی و خرافی کلیسا در غرب ، متفکران غربی در جستجوی معنای جدیدی از علم ، مفهومی را ارائه کردند که معنایی کاملا" متفاوت از آنچه در گذشته به علم اطلاق می شد دارد . این معنا عبارت است از : «شناخت تجربی – منطقی از روابط کمی پدیده ها به صورتی که به یافتن رابطه کمی ثابت ( قانون علمی ) بینجامد و به تسلط ما بر طبیعت و تأ ثیر و تصرف از پدیده ها برای بهرمندی از آنها منجر شود . »به لحاظ فوق « علم جدید » را غالبا" « علم تجربی » خوانده اند . ( 1)

و از آنجا که ریاضیات علمی است که موضوع اش کمیت است و سعی می کند از طریق روابط ثابت کمی به کشف مقادیرمجهول نائل شود ، پس ریاضیات را همگان بینش علم جدید و منطق و زبان آن شمرده اند. ( 2) با این تعریف هر کدام از علوم که قابلیت اندازه گیری بیشتری دارد از اعتبار بیشتری نیز برخورداراست ، پس علوم فیزیک ، مکانیک و نجوم معتبر تر از علوم زیستی است که کمیت هایش به طور مداوم در حال تغییراند  و میزان این اعتبار در مورد علوم انسانی به شدت کاهش می یابد زیرا امکان اندازه گیری در این علم تقریبا" صفر است .

متفکران غربی دستیابی به « علم جدید » را تنها از طریق یک منبع ممکن می دانند ؛ از نظر آنان تنها منبع معرفت بخش حواس و تجربه است و هر آنچه غیر از آن مطرح شود ارزش علمی ندارد و مردود است .

در حقیقت آنچه متفکران غربی از آن چشم پوشیده اند ، منابع معرفت بخش دیگری است که تا قبل از رنساس مورد پذیرش بوده اند . یعنی : عقل ، شهود و وحی .

آنچه غربیان را متقاعد کرد که وحی معرفت بخش نیست ، پرورش افکار خرافی در زمان حاکمیت پاپ ها بوده ؛ تفکری که سال ها غرب را از پیشرفت باز داشته بود لذا اندیشمندان غربی ، دین را تنها یک احساس شخصی دانسته اند و برای احساس نیاز به دین  بشر نیز مبنای روان شناختی و جامعه شناختی قائل اند ، آنها معتقداند دین منشأ الهی ندارد و فقط شکل   پیچیده تر بت پرستی است ، آنها دین را اختراع انسان ها در طول زمان می دانند . ( 3) و در نهایت به این گزاره معتقد اند که « دین و وحی معرفت بخش نیست » لذا در « علوم جدید » هیچ جایگاهی برای مبانی دینی قائل نیستند . البته نکته مهمی که در این میان وجود دارد ، پرهیز از نتیجه گیری عجولانه است که منجر به "سکولار" فرض کردن علم به طور عام می شود . در حالی که اینچنین نیست زیرا علومی چون فیزیک ، ریاضی و شیمی که امروزه بدان « علم جدید » گفته می شود قبل از رنساس در ممالک اسلامی تولید شده اند و هیچ مغایرتی نیز با دین نداشته اند ، به عبارتی این علوم از شرق به غرب صادر شده اند ، ولی بعد از رنساس و به محض ورود به غرب و به دنبال تضاد بین دین و علم در آن وادی تبدیل به « علومی جدید » و سکولارگشتند .

 

ادامه مطلب...


نویسنده » پیوندی » ساعت 2:48 عصر روز پنج شنبه 89 بهمن 14

"مسئولان کشور، مسئولان قواى سه گانه، در مقابل این حرکت عظیم مردمى، در مقابل این هوشیارى خیره کننده‌ى مردم، مسئولیتشان سنگین شد. این مردم براى دفاع از کشورشان، انقلابشان و ارزشهایشان آماده هستند. خدمتگزاران جامعه باید با خضوع و احترام در مقابل این ملت، کارهایشان را با قدرت و با جدیت دنبال کنند، براى مردم کار کنند. "

مقام معظم رهبری(??/??/????)

 بعد از حماسه 9 دی و راهپیمایی عظیم و برخاسته از بصیرت 22بهمن امسال،حضرت آقا (حفظه الله) بارها در بیانات شان به نکته ی ذکر شده در ابتدای یادداشت اشاره فرمودند، .نکته ای بسیار مهم که اگر مورد غفلت واقع شود تبدیل به خطایی جبران ناپذیر برای جمهوری اسلامی می شود. خطا و ضعفی که قطعا منجر به عملی شدن یکی از خطوط اصلی دشمن، و شاید بتوان گفت خط مقدم آن ها، در جنگ نرم علیه نظام جمهوری اسلامی خواهد شد، خط ی به نام یاس و نا امیدی.که در جای خود نیازمند بحث و بررسی ست و انشالله در آینده درباره آن خواهم نوشت.

اما آنچه را که می خواهم در این نوشته متذکر شوم اهمیت و توجه به این مسئله است که مخاطب مقام معظم رهبری در عبارت "مسئولین" چه کسانی هستند؟ آیا مراد از مسئولین فقط روسای قوای سه گانه، وزرا ، نمایندگان مجلس و مدیران دولتی  هستند؟ و تنها اینان باید در قبال مردمِ همیشه در صحنه و بیدار ایران اسلامی شاکر و خاضع باشند؟ و یا نه، وسعت واژه مسئول فراتر از دولتی ها و مجلسی هاست و دانشجو و طلبه ،استاد و معلم را هم در بر می گیرد؟

 من فکر می کنم محدود کردن این واژه در تعدادی از اقشار جامعه ظلم بزرگی در حق این لغت عمیق و جفایی نابخشودنی در قبال فرمایش حضرت آقا ست زیرا در یک نظام اسلامی هر کس به تناسب جایگاه خود در قبال جامعه مسئول است و باید در برابر مسئولیت خویش متعهد و وظیفه شناس باشد و قطعا این تعریف افراد را فقط در جایگاه شغلی شان مسئول نمی داند و هر کس را از پایین ترین طبقات شغلی تا بالاترین آن  نسبت به تعهدات خود در قبال جامعه مسئول و موظف می داند. حال این فرد می تواند یک کارگر زحمت کش و ساده باشد یا کارمند معمولی یک اداره دولتی و یا استاد دانشگاه و یا رییس جمهور.  این درست که که هر کس به تناسب جایگاهش در کمیت خدمت رسانی با دیگری متفاوت است اما همه این افراد در جامعه دینی مسئول هستند و باید خود را مخاطب سخنان حضرت آقا پیرامون خدمت رسانی بهتر به مردم و تواضع و سپاسگزاری نسبت به آنان بدانند.

 اگر تعریف ما از مسئول این گونه باشد نتیجه این می شود که منِ نوعی در هر جایگاهی که هستم، خود را نسبت به مردم پیرامونم، به خاطر بیداری و حضور در صحنه اشان سپاسگزار و قدردان بدانم و سعی کنم در برخورد و خدمت نهایت توان خود را به کار گیرم، چه هنگامی که خیابان های شهر را برای سلامت مردمش جارو می کنم، چه آن وقتی که اداره ای خصوصی یا دولتی کار ارباب رجوع را راه می اندازم، چه زمانی که درس می خوانم و چه آن هنگام که تدرس می کنم و یا مشغول مداوای بیماری هستم.

 البته شاید چنین تعریفی از مسئولیت و چنین توقعی از عمل به خواسته مقام معظم رهبری دور از دسترس و آرمانی به نظر برسد ولی نباید فراموش کنیم که انقلاب ما انقلابِ آرمان های رفیع اسلامی و انسانی بوده است. پس ما باید در را رسیدن به این  آرمان ها تلاش کنیم و تمام سعی خود را در راه تغییر جامعه و پیش بردن آن به سوی جامعه ای دینی و آماده ظهور به کار بندیم و بر ما مباد که علمداری زمینه سازی ظهور را به خاطر سستی و غفلت وا نهیم و چشم به دیگرانی داشته باشیم که فرزندان معنوی همین انقلابِ آرمان های بزرگ هستند.



نویسنده » پیوندی » ساعت 2:42 عصر روز پنج شنبه 89 بهمن 14

گاهی بسیاری از واژه ها  آن قدر در صحبت های روزمره تکرار می شوند و آن قدر پیرامون شان سخن پراکنی اتفاق می افتد که دیگر کسی دنبال معنای آن نمی رود.در حقیقت حاشیه بر اصل مقدم می شود و انسان های عجول هنوز معنا را نفهمیده اند به دنبال بحث و پیشنهاد و نقد می روند. از این دست واژگان کم هم نداریم، لغاتی که اگر درست فهمیده می شدند بسیار کاربردی تر و مفید تر بودند،حتی اگر اصرار بر فهم اصل موضوع موجب می شد که تعداد مقالات و نظرات و همایش های فرعی مربوط به آن  شمارگان آیین نامه های رنگارنگ ادارات و ارگان ها و حتی بحث های دانشجویی را پر نکند. واژگانی چون نهضت نرم افزاری، تولید علم، نخبه پروری سیاسی، اصلاح الگوی مصرف و واژگان بسیار دیگری که آن قدر در حق شان ستم شده که در زندان های کاغذیِ دستور العمل ها و عناوین همایش ها حبس گشته اند.

 

این درست است که تمامی این واژه ها اول بار از لسان مبارک مقام معظم رهبری(دامت برکاته) جاری گشته و پیگیری فرمایشات معظم له لازم  ست ولی مشکل این است که هر کسی در هر مقام و جایگاهی به جای آنکه به دنبال تبیین فرمایشات رهبری که در حقیقت تعیین کننده راهبردهای جامعه اسلامی است برود،خود در مقام یک استراتژیست همان فرمایشات را تکرار می کند بدون آن که حتی یک بار دقیق در فهم مسئله تلاش کرده باشد و نتیجه آن می شود که خواسته های مقام معظم رهبری زمین می ماند و اگر هم کسی در این باره تلاشی کند باز هم خود حضرت ایشان است.

 

یکی از واژه هایی که به خصوص از بعد انتخابات بارها توسط حضرت آقا پیرامونش صحبت شده و این روزها  همه از آن سخن می گویند، واژه "خواص" است. اما این بار هم متاسفانه همان دوستان محترم هنوز معنای واژه را برای مردم جا نیانداخته اند به دنبال حاشیه های موضوع رفته اند. البته منظور بنده این نیست که نباید به آنها پرداخت که قطعا آنها نیز بخشی از تبیین  فرمایشات مقام عظمای ولایت است ،اما بهتر است دوستان محترم اول خود معنای خواص در لسان مبارک آقا را بفهمند و بعد آن را به مردم تفهیم کنند و سپس به حواشی موضوع بپردازند  زیرا این بهترین راه است تا  آنان که خواص محسوب می شوند  و خود خبر ندارند متوجه موقعیت خود شوند  و بدانند که آنها نیز مخاطب سخنان رهبری هستند و همین طور  آنان که عوام اند و فکر می کنند که جز خواص هستند به خود بیایند و از ضالُین نباشند.

شاید بهترین تعریف در این باره را خود حضرت آقا در سخنرنی شان در جمع فرماندهان لشکر ?? محمد رسول الله (ص) داشته اند،البته نه الان که ?3 سال پیش!

خواستم فقط بخشی از سخنان ایشان را بگذارم دیدم هر جا را حذف کنم حق مطلب ادا نمی شود.لذا همه را گذاشتم.شاید طولانی باشد اما مثل تمام فرمایشات حضرت آقا ارزش وقت گذاشتن را دارد.

 

"ببینید عزیزان من! به جماعت بشرى که نگاه کنید، در هر جامعه و شهر و کشورى، از یک دیدگاه، مردم به دو قسم تقسیم مى‌شوند: یک قسمْ کسانى هستند که بر مبناى فکر خود، از روى فهمیدگى و آگاهى و تصمیم‌گیرى کار مى‌کنند. راهى را مى‌شناسند و در آن راه - که به خوب و بدش کار نداریم - گام برمى‌دارند. یک قِسم اینهایند که اسمشان را خواص مى‌گذاریم. قسم دیگر، کسانى هستند که نمى‌خواهند بدانند چه راهى درست و چه حرکتى صحیح است. در واقع نمى‌خواهند بفهمند، بسنجند، به تحلیل بپردازند و درک کنند. به تعبیرى دیگر، تابع جَوّند. به چگونگى جوّ نگاه مى‌کنند و دنبال آن جوّ به حرکت در مى‌آیند. اسم این قسم از مردم را عوام مى‌گذاریم. پس، جامعه را مى‌شود به خواص و عوام تقسیم کرد. اکنون دقّت کنید تا نکته‌اى در باب خواص و عوام بگویم تا این دو با هم اشتباه نشوند:

خواص چه کسانى هستند؟ آیا قشر خاصّى هستند؟ جواب، منفى است. زیرا در بین خواص، کنار افراد با سواد، آدمهاى بى‌سواد هم هستند. گاهى کسى بى‌سواد است؛ اما جزو خواص است. یعنى مى‌فهمد چه کار مى‌کند. از روى تصمیم‌گیرى و تشخیص عمل مى‌کند؛ ولو درس نخوانده، مدرسه نرفته، مدرک ندارد و لباس روحانى نپوشیده است. به‌هرحال، نسبت به قضایا از فهم برخوردار است.

در دوران پیش از پیروزى انقلاب، بنده در ایرانشهر تبعید بودم. در یکى از شهرهاى همجوار، چند نفر آشنا داشتیم که یکى از آنها راننده بود، یکى شغل آزاد داشت و بالاخره، اهل فرهنگ و معرفت، به معناى خاص کلمه نبودند. به حسب ظاهر، به آنها عامى اطلاق مى‌شد. با این حال جزو خواص بودند. آنها مرتّب براى دیدن ما به ایرانشهر مى‌آمدند و از قضایاى مذاکرات خود با روحانى شهرشان مى‌گفتند. روحانى شهرشان هم آدم خوبى بود؛ منتها جزو عوامبود. ملاحظه مى‌کنید! راننده‌ى کمپرسى جزو خواص، ولى روحانى و پیشنماز محترم جزو عوام! مثلاً آن روحانى مى‌گفت: «چرا وقتى اسم پیغمبر مى‌آید یک صلوات مى‌فرستید، ولى اسم «آقا» که مى‌آید، سه صلوات مى‌فرستید؟!» نمى‌فهمید. راننده به او جواب مى‌داد: روزى که دیگر مبارزه‌اى نداشته باشیم؛ اسلام بر همه جا فائق شود؛ انقلاب پیروز شود؛ ما نه تنها سه صلوات، که یک صلوات هم نمى‌فرستیم! امروز این سه صلوات، مبارزه است! راننده مى‌فهمید، روحانى نمى‌فهمید!

این را مثال زدم تا بدانید خواص که مى‌گوییم، معنایش صاحب لباسِ خاصى نیست. ممکن است مرد باشد، ممکن است زن باشد. ممکن است تحصیلکرده باشد، ممکن است تحصیل نکرده باشد. ممکن است ثروتمند باشد، ممکن است فقیر باشد. ممکن است انسانى باشد که در دستگاههاى دولتى خدمت مى‌کند، ممکن است جزو مخالفین دستگاههاى دولتىِ طاغوت باشد. خواص که مى‌گوییم - از خوب و بدش - (خواص را هم باز تقسیم خواهیم کرد) یعنى کسانى که وقتى عملى انجام مى‌دهند، موضعگیرى‌اى مى‌کنند و راهى انتخاب مى‌کنند، از روى فکر و تحلیل است. مى‌فهمند و تصمیم مى‌گیرند و عمل مى‌کنند. اینها خواصند. نقطه‌ى مقابلش هم عوام است. عوام یعنى کسانى که وقتى جوّ به سمتى مى‌رود، آنها هم دنبالش مى‌روند و تحلیلى ندارند. یک وقت مردم مى‌گویند «زنده باد!» این هم نگاه مى‌کند، مى‌گوید «زنده باد!» یک وقت مردم مى‌گویند «مرده باد!» نگاه مى‌کند، مى‌گوید «مرده باد!» یک وقت جوّ این طور است؛ این‌جا مى‌آید. یک وقت جو آن طور است؛ آن‌جا مى‌رود!

خواص، طبعاً دو جبهه‌اند: خواصِ جبهه‌ى حق و خواص جبهه‌ى باطل. عدّه‌اى اهل فکر و فرهنگ و معرفتند و براى جبهه‌ى حق کار مى‌کنند. فهمیده‌اند حق با کدام جبهه است. حق را شناخته‌اند و براساس تشخیص خود، براى آن، کار و حرکت مى‌کنند.اینها یک دسته‌اند. یک دسته هم نقطه‌ى مقابل حق و ضد حقّند. اگر باز به صدر اسلام برگردیم، باید این طور بگوییم که «عدّه‌اى اصحاب امیرالمؤمنین و امام حسین، علیهما السّلام هستند و طرفدار بنى‌هاشمند. عدّه‌اى دیگر هم اصحاب معاویه و طرفدار بنى‌امیّه‌اند.» بین طرفداران بنى‌امیّه هم، افراد با فکر، عاقل و زرنگ بودند. آنها هم جزو خواصند.

 



نویسنده » پیوندی » ساعت 2:41 عصر روز پنج شنبه 89 بهمن 14