مطلبی را دیدم در عباد و حیات باطنی که هر دو بسیار شبیه دغدغه ای بود که مدتی ست با آن درگیرم به خصوص از زمانی که به واسطه شغلم در ارتباط بیشتر و عمیق تری با جوان ها قرار گرفته ام. آنچه که دوستان تحت عناوین توحید و شناخت خداوند مطرح کرده اند را من طور دیگری تعبیر می کنم: غربت خدا...
مدتی ست در یکی از دانشگاه ها به عنوان مشاور مشغول به خدمتم و این جایگاه مرا در موقعیتی قرار داده است که به عنوان محرم و رازدار خیلی از جوان ها که طبیعتا شامل گروه، افکار و ظاهر خاصی نمی شوند ارتباطی نزدیک دارم. یکی از دغدغه های اصلی این جوان ها عدم شناخت خداوند است و البته این موضوع خود پایه اغلب مشکلات آنان است. اگر تصور کنیم که تمامی جوان هایی که نماز نمی خوانند،روزه خواری می کنند، بی حجاب هستند و ... بی خدا هم هستند باید بگویم بسیار ساده انگار هستیم. من به عنوان کسی که با بسیاری از این جوان ها ساعت ها حرف زده ام و درد و دل هایشان را شنیده ام و در خواست های کمک شان را دیده ام، می گویم که همه ی این جوان ها دغدغه یافتن خداوند را دارند اما مشکل در جای دیگری ست. اینان به واسطه شناخت ناقص و بعضا نادرستی که از خداوند و صفات جلاله اش دارند در ارتباط با پروردگار دچار تناقض و سردر گمی هستند و این البته فقط به آنهایی که ظاهر خاصی دارند منحصر نمی شود بلکه بسیاری از افراد با ظاهری متشرع نیز با آن درگیرند. شاید وجه مشترک همه این جوان ها اعتقاد به خالقیت خداوند باشد ولی مشکل در عدم شناخت صفات دیگر است و گاهی ناآگاهی از این صفات. برای مثال عامل بسیاری از اضطراب ها و نگرانی ها،افسردگی ها و... صرف نظر از برخی جنبه های زیستی و تربیتی نشناختن صحیح همان خالقی ست که بدان معتقدیم.در این باره فقط کافی ست به شناخت درستی از "مدبر و حکیم و علیم و قادر " بودن خداوند دست پیدا کردآن موقع است که بسیاری از این مسائل حل می شود.شاید برخی خرده بگیرند که پس این همه نظریه علمی(!!!) یعنی کشک؟!! با عرض معذرت باید بگویم : بله! اصلا در علم بودن این نظریات جای ابهام است چه برسد به درست بودن شان. شاید برخی دیگر هم بگویند ساده انگاری ست ولی باید عرض کنم خیر،ساده انگاری نیست بلکه ما عادت کرده ایم که نگاه ثوحیدی به زندگی را ساده انگاری بپنداریم.
بیشتر دانشجویان برای مشکلاتی چون اضطراب،افسردگی،مشکلات ارتباطی و .. مراجعه می کنند ولی بعد از کمی کنکاش و به چالش کشیده شدن افکارشان در می یابند که مشکل اینها نیست بلکه مشکل جای دیگریست: غفلت از نگاه توحیدی به خداوند در زندگی.
به این جمله ها توجه کنید:
"اگر خدا می توانست..."
"خدا عادل نیست چون...."
"خدا ما را مجبور کرده است...."
" خدا دین کاملی ندارد.."
و...
این ها فقط چند جمله از مراجعانم بود که در بین صحبت هایشان بیان کرده اند،گفتم تا دریابیم که پروردگار ما چه قدر غریب است و نیاز به شناساندن و تبلیغ برای "او" چه قدر لازم و البته این امر یک همت مضاعف و کار مضاعف می طلبد که در آن همه ی ما مسئولیم.
کاش می شد برای خدا هم ستاد تبلیغاتی بزنیم.