بسم الله الرحمن الرحیم
این پیر مرد، حیدر مولایی تو نیست
خوابش نبرده است که لالایی تو نیست
آغوش مادرانه ی رویایی تو نیست
حس میکنم که در جگر دخترانه اش
جایی برای ماتم دریایی تو نیست
گفتم که مادرت همه جا هست باز گفت
اینکه نشان قبر معمایی تو نیست
می آید این قنوت به چادر نماز تو
جز او کسی که زینب زهرایی تو نیست
با اینکه خوب شانه به مویش زدم ولی
دستی شبیه دست مسیحایی تو نیست
زینب به غیر غصه که چیزی نمی خورد
حالا که سفره های پذیرایی تو نیست
من جای تیغ، دست به دستاس می برم
این پیر مرد، حیدر مولایی تو نیست
شاعر: محمد امین سبکبار
نویسنده » پیوندی » ساعت 3:6 عصر روز چهارشنبه 91 فروردین 16