گاهی بسیاری از واژه ها آن قدر در صحبت های روزمره تکرار می شوند و آن قدر پیرامون شان سخن پراکنی اتفاق می افتد که دیگر کسی دنبال معنای آن نمی رود.در حقیقت حاشیه بر اصل مقدم می شود و انسان های عجول هنوز معنا را نفهمیده اند به دنبال بحث و پیشنهاد و نقد می روند. از این دست واژگان کم هم نداریم، لغاتی که اگر درست فهمیده می شدند بسیار کاربردی تر و مفید تر بودند،حتی اگر اصرار بر فهم اصل موضوع موجب می شد که تعداد مقالات و نظرات و همایش های فرعی مربوط به آن شمارگان آیین نامه های رنگارنگ ادارات و ارگان ها و حتی بحث های دانشجویی را پر نکند. واژگانی چون نهضت نرم افزاری، تولید علم، نخبه پروری سیاسی، اصلاح الگوی مصرف و واژگان بسیار دیگری که آن قدر در حق شان ستم شده که در زندان های کاغذیِ دستور العمل ها و عناوین همایش ها حبس گشته اند.
این درست است که تمامی این واژه ها اول بار از لسان مبارک مقام معظم رهبری(دامت برکاته) جاری گشته و پیگیری فرمایشات معظم له لازم ست ولی مشکل این است که هر کسی در هر مقام و جایگاهی به جای آنکه به دنبال تبیین فرمایشات رهبری که در حقیقت تعیین کننده راهبردهای جامعه اسلامی است برود،خود در مقام یک استراتژیست همان فرمایشات را تکرار می کند بدون آن که حتی یک بار دقیق در فهم مسئله تلاش کرده باشد و نتیجه آن می شود که خواسته های مقام معظم رهبری زمین می ماند و اگر هم کسی در این باره تلاشی کند باز هم خود حضرت ایشان است.
یکی از واژه هایی که به خصوص از بعد انتخابات بارها توسط حضرت آقا پیرامونش صحبت شده و این روزها همه از آن سخن می گویند، واژه "خواص" است. اما این بار هم متاسفانه همان دوستان محترم هنوز معنای واژه را برای مردم جا نیانداخته اند به دنبال حاشیه های موضوع رفته اند. البته منظور بنده این نیست که نباید به آنها پرداخت که قطعا آنها نیز بخشی از تبیین فرمایشات مقام عظمای ولایت است ،اما بهتر است دوستان محترم اول خود معنای خواص در لسان مبارک آقا را بفهمند و بعد آن را به مردم تفهیم کنند و سپس به حواشی موضوع بپردازند زیرا این بهترین راه است تا آنان که خواص محسوب می شوند و خود خبر ندارند متوجه موقعیت خود شوند و بدانند که آنها نیز مخاطب سخنان رهبری هستند و همین طور آنان که عوام اند و فکر می کنند که جز خواص هستند به خود بیایند و از ضالُین نباشند.
شاید بهترین تعریف در این باره را خود حضرت آقا در سخنرنی شان در جمع فرماندهان لشکر ?? محمد رسول الله (ص) داشته اند،البته نه الان که ?3 سال پیش!
خواستم فقط بخشی از سخنان ایشان را بگذارم دیدم هر جا را حذف کنم حق مطلب ادا نمی شود.لذا همه را گذاشتم.شاید طولانی باشد اما مثل تمام فرمایشات حضرت آقا ارزش وقت گذاشتن را دارد.
"ببینید عزیزان من! به جماعت بشرى که نگاه کنید، در هر جامعه و شهر و کشورى، از یک دیدگاه، مردم به دو قسم تقسیم مىشوند: یک قسمْ کسانى هستند که بر مبناى فکر خود، از روى فهمیدگى و آگاهى و تصمیمگیرى کار مىکنند. راهى را مىشناسند و در آن راه - که به خوب و بدش کار نداریم - گام برمىدارند. یک قِسم اینهایند که اسمشان را خواص مىگذاریم. قسم دیگر، کسانى هستند که نمىخواهند بدانند چه راهى درست و چه حرکتى صحیح است. در واقع نمىخواهند بفهمند، بسنجند، به تحلیل بپردازند و درک کنند. به تعبیرى دیگر، تابع جَوّند. به چگونگى جوّ نگاه مىکنند و دنبال آن جوّ به حرکت در مىآیند. اسم این قسم از مردم را عوام مىگذاریم. پس، جامعه را مىشود به خواص و عوام تقسیم کرد. اکنون دقّت کنید تا نکتهاى در باب خواص و عوام بگویم تا این دو با هم اشتباه نشوند:
خواص چه کسانى هستند؟ آیا قشر خاصّى هستند؟ جواب، منفى است. زیرا در بین خواص، کنار افراد با سواد، آدمهاى بىسواد هم هستند. گاهى کسى بىسواد است؛ اما جزو خواص است. یعنى مىفهمد چه کار مىکند. از روى تصمیمگیرى و تشخیص عمل مىکند؛ ولو درس نخوانده، مدرسه نرفته، مدرک ندارد و لباس روحانى نپوشیده است. بههرحال، نسبت به قضایا از فهم برخوردار است.
در دوران پیش از پیروزى انقلاب، بنده در ایرانشهر تبعید بودم. در یکى از شهرهاى همجوار، چند نفر آشنا داشتیم که یکى از آنها راننده بود، یکى شغل آزاد داشت و بالاخره، اهل فرهنگ و معرفت، به معناى خاص کلمه نبودند. به حسب ظاهر، به آنها عامى اطلاق مىشد. با این حال جزو خواص بودند. آنها مرتّب براى دیدن ما به ایرانشهر مىآمدند و از قضایاى مذاکرات خود با روحانى شهرشان مىگفتند. روحانى شهرشان هم آدم خوبى بود؛ منتها جزو عوامبود. ملاحظه مىکنید! رانندهى کمپرسى جزو خواص، ولى روحانى و پیشنماز محترم جزو عوام! مثلاً آن روحانى مىگفت: «چرا وقتى اسم پیغمبر مىآید یک صلوات مىفرستید، ولى اسم «آقا» که مىآید، سه صلوات مىفرستید؟!» نمىفهمید. راننده به او جواب مىداد: روزى که دیگر مبارزهاى نداشته باشیم؛ اسلام بر همه جا فائق شود؛ انقلاب پیروز شود؛ ما نه تنها سه صلوات، که یک صلوات هم نمىفرستیم! امروز این سه صلوات، مبارزه است! راننده مىفهمید، روحانى نمىفهمید!
این را مثال زدم تا بدانید خواص که مىگوییم، معنایش صاحب لباسِ خاصى نیست. ممکن است مرد باشد، ممکن است زن باشد. ممکن است تحصیلکرده باشد، ممکن است تحصیل نکرده باشد. ممکن است ثروتمند باشد، ممکن است فقیر باشد. ممکن است انسانى باشد که در دستگاههاى دولتى خدمت مىکند، ممکن است جزو مخالفین دستگاههاى دولتىِ طاغوت باشد. خواص که مىگوییم - از خوب و بدش - (خواص را هم باز تقسیم خواهیم کرد) یعنى کسانى که وقتى عملى انجام مىدهند، موضعگیرىاى مىکنند و راهى انتخاب مىکنند، از روى فکر و تحلیل است. مىفهمند و تصمیم مىگیرند و عمل مىکنند. اینها خواصند. نقطهى مقابلش هم عوام است. عوام یعنى کسانى که وقتى جوّ به سمتى مىرود، آنها هم دنبالش مىروند و تحلیلى ندارند. یک وقت مردم مىگویند «زنده باد!» این هم نگاه مىکند، مىگوید «زنده باد!» یک وقت مردم مىگویند «مرده باد!» نگاه مىکند، مىگوید «مرده باد!» یک وقت جوّ این طور است؛ اینجا مىآید. یک وقت جو آن طور است؛ آنجا مىرود!
خواص، طبعاً دو جبههاند: خواصِ جبههى حق و خواص جبههى باطل. عدّهاى اهل فکر و فرهنگ و معرفتند و براى جبههى حق کار مىکنند. فهمیدهاند حق با کدام جبهه است. حق را شناختهاند و براساس تشخیص خود، براى آن، کار و حرکت مىکنند.اینها یک دستهاند. یک دسته هم نقطهى مقابل حق و ضد حقّند. اگر باز به صدر اسلام برگردیم، باید این طور بگوییم که «عدّهاى اصحاب امیرالمؤمنین و امام حسین، علیهما السّلام هستند و طرفدار بنىهاشمند. عدّهاى دیگر هم اصحاب معاویه و طرفدار بنىامیّهاند.» بین طرفداران بنىامیّه هم، افراد با فکر، عاقل و زرنگ بودند. آنها هم جزو خواصند.